یاد آن روزها بخیر .... - خاطرات پشت دیوار سنگی
دلم دوباره هوای جنوب رو کرده ... این روزها هر وقت دل آسمون می گیره، دل من هم شروع می کنه به گریه .. گریه برای خاک جنوب ، گریه برای جای پای عزیزهامون که رفتن و برامون خاطره گذاشتن ، گریه برای انگشتری های بی انگشت که برامون یادگاری از خودشون گذاشتن .... نمی دونم بعد سفر به جنوب همش دوست دارم که ید بشه و دوباره برم سفر و بشینم اونجا های های گریه کنم .... شاید کسی هم از گمشده من که اونجا موند و برنگشت خبری برام بیاره .... دایی رضا می گه اون همیشه قایم موشک بازی رو دوست داشت و همه رو غافلگیر می کرد ... ولی می خوام بدونه که من دیگه این بازی رو دوست ندارم ... کاشکی می اومدی .......